چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟
و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری
.
مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب
برای روز مبادا کنار بگذاری ؟
.
بیا که روز مبادای ما رسید از راه
که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟
.
درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا
به یادگار خطی از غبار بگذاری
.
گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید
همیشه سر به سر روزگار بگذاری
.
.
نیایی و همه ی سر رسیدهامان را
مدام چشم به راه بهار بگذاری
.
جواب منتظران را بگو چه خواهی داد
همین بس است که چشم انتظار بگذاری ؟
.
به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواست
که نام دیگر ما را انار بگذاری
.
گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهم
قرار بود که با ما قرار بگذاری
.
چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی
به جان این شب دنباله دار بگذاری
.
آجرک الله یا صاحب الزمان
اللهم عجل لولیک الفرج
منبع : مطالب امام زمانی وب سایت بزرگ شب های تنهایی